هیچ چیز در این دنیا خندهدارتر از رئالیسم نیست.
اما سینمای ما، بهجای واقعگرایی راستین — یعنی نمایش حقیقت هر چیز — اغلب به نوعی رئالیسم گزینشی، حاد و خام پناه برده است.
«کلینیک رویا» شبیه ترندهای این روزها نیست؛
نه فحاشی دارد، نه حرفهای جنسی، نه رقص و نه کمدیِ کلامی یا بدنی.
این سریال بازتاب زندگی ماست، همانطور که هست؛
هم تلخ، هم شیرین، هم نمکی و هم ترش.
تا جایی که توانستم، کوشیدم «کلینیک رویا» اثری عمومی باشد؛
روایتی از مواجههای خلاق با هر وضعیت و موقعیتی — حتی مرگ.
در این پروژه بهاندازهی چهار سریال تجربه آموختم؛
اثری ششدههای که با تمام توان ساخته شد تا لایقِ مخاطبش باشد.
از مؤسسهی آوینی سپاسگزارم که امکان تولید این پروژهی دشوار را فراهم کردند.
همچنین از علیاکبر تحویلیان، تهیهکنندهی باتجربهی این کار، و از همهی اعضای گروه که تا پایان پای کار ایستادند، صمیمانه قدردانی میکنم:
سعید کشیپور، فرشید کیوانمهر، امید گلزاده،
کیومرث مرادی، دو طراح صحنهی خلاق حسین عالینژاد و مهدی دیلمی،
پریسا بختیاری مهربان برای زحمات بیپایان در بخش لباس،
نرجس ابراهیمی، مسعود و کتایون درخشان برای برنامهریزی،
مهدی شرباف برای تدارکات،
و نرجس ابراهیمی برای همراهی در گروه کارگردانی.
در این سریال نزدیک به ۲۵۰ بازیگر داریم و تشکر از همه در اینجا ممکن نیست.
اما میتوانم نوید بدهم که از بازی این چند نفر شگفتزده خواهید شد.
امیر کربلاییزاده — با تلاش بسیار، نقشی کمیک را به تراژیکترین حالت ممکن اجرا کرد.
وحید رهبانی — سحرانگیز، از یک ربات به انسانی کامل تبدیل میشود.
نیلوفر رجاییفر — مانند چشمهای سیال و غیرقابلپیشبینی.
نیلوفر پارسا — با خنثیسازی بدن و صورت، راز را در نگاهش ساخت.
کیمیا رفیق و جواد خواجوی — ایزابلا و لئاندروی ما بودند.
مهدی بهرامبیگی — میان ذهن اول و دوم در رفتوآمدی کوانتومی است.
ایمان اصفهانی — مترونومی از چرخش و غافلگیری.
فرشته گلچین و آرزو نادری — کلاسی از ظرافت در «ساباَکت».
مینا عبدی و مصطفی کولیوندی — نمونهای کامل از بازی expressive.
بهنام شرفی — انسانیترین تصویر از سندروم داون.
صهبا شرافتی — که هر لحظه را از نو بازی کرد.
امیرغفارمنش — بانمکترین نابینای سینمای ایران.
و ترکیب درخشان محمد نادری و معصومه کریمی — رویارویی عقل و احساس.
امیدوارم شرمندهی نگاه شما نشویم.