انتظار
شب را شكست،
اما خود
در انتظار طلوع نماند.
O
نوری كه در طواف قلب محمد بود
به قبله طواف خویش
واصل شد.
پروانه ها نور را
به حكم میثاق
می شناسند، و از آغاز
با قصد سوختن
پر در مطاف می گشایند.
در آسمان، ملائكی كه قمر را
با یك اشارهی لولاكی
بشكافتند،
راه را
با فاتحه گشودند.
بانگ تلاوت از شقاق قمر
برخاست و...
تا آسمان هفتم
بالا گرفت
تا جنات یس
و حجرات نور
تا آنجا كه نسیم «هل اتی» می وزد،
با عطر یاس
و گل های محمدی ....
تا بستان هایی كه
از نهرهای «طه»
سیراب می شوند.
O
اما زمین، ای وای!
ماتم گرفت.
آنا اللیل و اطراف النهار
پر شد
از گریه های غریبانه
نوحهيهای یتیمانه.
روح نمازمان
قبض شد،
و لاشه های سرد ركوع و سجودمان
بی كفن و دفن
بر خاك ماند
و قلب ،
گوری شد كه در آن
جنازهی فطرت را به خاك سپردند.
O
اعصار بینات|
پایان گرفت و باز،
ماییم و عقلمان.
ماییم و عقلمان
این فرشتهی مطرود بال شكسته
بر مهبط زمین
در این جزیرهی تنها.
O
ثبت دیدگاه